موسسه بین المللی سفیران صلح

موسسه بین المللی سفیران صلح

ابراهیم صنوبر پدر صلح ایران
موسسه بین المللی سفیران صلح

موسسه بین المللی سفیران صلح

ابراهیم صنوبر پدر صلح ایران

تئوری صلح مبتکرانه حسین صنوبر

تئوری صلح مبتکرانه حسین صنوبر

تئوری صلح مبتکرانه حسین صنوبر عضو هیئت رئیسه موسسه بین المللی سفیران صلح

حسین صنوبر تئوریسین صلح و عضو هیئت رئیسه موسسه بین المللی سفیران صلح در مطالعات و پژوهش های میان رشته ای خود به حوزه صلح، حقوق و اقتصاد می پردازد و در ضمن فعالیت های حقوق بشردوستانه و اجتماعی و امور خیریه به گسترش بعد علمی تحقیقاتی این حوزه نیز تاکید دارد. این فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف ضمن تبیین نظریه صلح مبتکرانه (innovative peace theory) به دنبال مطرح کردن خوانش جدیدی از صلح است.

عضو هیئت رئیسه موسسه بین المللی سفیران صلح در ضمن گزارش فعالیت های اجرایی سفیران صلح در زمینه های مختلف به تبیین تئوری صلح مبتکرانه پرداخت و توضیحاتی را در این مورد ارائه کرد.

برای ایجاد و برقراری صلح نباید چشم به راه اقدامات دولت ها یا سازمان های بین المللی شد. تا زمانی که نگرش و طرز عمل ملت ها به گونه ای باشد که به خارج از حوزه توانمندی های خود وابسته باشند و در انتظار خود در انتفاع و برخورداری از صلح و امنیت به حمایت دیگران چشم امید داشته باشند، صلح را به معنای حقیقی خود تجربه نخواهند کرد. این نهادها هیچ کدام نمی توانند تضمینی برای برقراری صلح باشند. تجربه تلخی که تاریخ تاکنون از انفعال و بی ارادگی سازمان های بین المللی در شرایط بحرانی ثبت کرده است، به خوبی گویای این مطلب است. سازمان های بین المللی اصلی مسئول برای برقراری صلح، در انجام رسالت خود ناموفق بوده اند، برنامه های آنها با شکست مواجه شده است، در شان انتظارات عمل نکرده اند و امیدهای بسیاری در انتظار عمل آنها خشکیده شده است. سپردن پروژه برقراری صلح به دولت ها و سازمان های بین المللی بدون وجود تضمین های عملی و عدم امکان مطالبه آن و عدم لزوم پاسخ گویی در مورد آن، خوانش صحیحی از برنامه توسعه صلح نیست و امیدواری به تثبیت صلح از این رهگذر عبث و بی فایده است.

اتکال و اتکای محض و مطلق به سازمان های بین المللی در تضمین صلح با ساختار و رویه کنونی، یک پافشاری واپسگرایانه در توقف و تعلیق سیر تحولی جهان در روند تکامل گرایی پیشتازانه آن است. این ارتکاز اصالت بخشی مفرط و اعتباردهی تام به نهادهای بین المللی با طمع رسیدگی کردن و دستیابی به حقوقی که موضوع آن مستقیماً افراد بشر و حیات آنان است، با تعریف حوزه صلاحیت بخشی خاص و انحصاریافته خود و کاستن امکان ابتکار عمل کنشگران اصلی، حوزه عملکردی و اثربخشی کنشگران را تحریف می کند و این گزینش عاجزانه در ابتنای سازوکارهای اجرایی و قواعد رفتاری جهان شمول به دستورالعمل های نارس و ناقص این سازمان ها، به یک وادادگی منفعلانه و تابعانه منجر می شود که در تعارض آشکار با هویت خردگرایی و خصیصه نوگرایی انسان عصر مدرن است. ابتلای به این برون سپاری مسئولیتی در صلاحیت بخشی و دچار شدن به این مرکزگرایی استنادی در خط مشی گذاری و غفلت از تکالیف ذاتی بشری و عدم اعتنا به ایفای تعهدات انسانی، به یک پارادایم خود معاف کننده در فروگذاری التزامات ایجابی افراد بشر که متعهدان اصلی و منتفعان واقعی تکوین و تثبیت صلح پایدار و فراگیر جهانی هستند، منتهی می شود.

این متابعت منفعلانه یک نقیصه آشکار در راه رسیدن به صلح است. باید دقت شود که با اتخاذ روش غلط نتیجه درست حاصل نمی گردد. زمانی که تلاش فعالانه برای سهیم شدن در برقراری صلح از مردم گرفته شود، رکن اصلی برقراری صلح دائم معدوم می شود و آنگاه صلحی نارسا، ناقص و نمایشی عرضه می گردد که صرفاً محدود و محصور در الفاظ باقی می ماند. تا زمانی که مردم خود آغازگر صلح نباشند از منافع و ثمرات آن بهره مند نخواهند شد.

البته این به معنای نادیده گرفتن ظرفیت های این سازمانها و فعالیت های سازمان دهی شده تشکیلاتی و تشریک مساعی نهادهای بین المللی نیست بلکه عدم کارایی مطلوب و متناسب با منابع تخصیصی، مورد انتقاد است که مستلزم یک جهت دهی سنجیده و حسابگرانه است تا انتظارات در جهت عملکرد کارا و بازدهی مطلوب تحقق یابد. چراکه صلح روی کاغذ و بیانیه ای گره ای از مشکلات جوامع باز نخواهد کرد.

دنیا به هیچ سمتی روانه نمی شود مگر این که مردم خواهان آن بوده اند. اگر دنیا در فضایی سرشار از صلح و امنیت و دوستی به سر ببرد، مردم به عنوان کنشگران اصلی، عامل آن بوده اند و اگر جنگ و ناامنی و ناآرامی را تجربه کند، مردم انتخاب گر آن بوده اند. دنیا به سمتی جز آن چه که مردم آن را برگزیده اند، نخواهد رفت.

یک مجموعه از کنار هم قرار گرفتن تک تک اعضای آن تشکیل می شود و حرکت نهایی گروه محصول برآیند حرکت اعضای آن است. نتیجه نهایی حاصل افزودن ها و کاستن هاست. تجمیع و تفریق برهمکنش های موجود اضافات و تفاضلات را در پی دارد. وجوه اشتراک و افتراق موجد هم افزایی ها و هم زدایی ها می گردند. همگرایی ها و و اگرایی ها آثار تخریبی و تکمیلی خود را به جا می گذارند. ثمره تشابه و تفاوت در جهت گیری مولفه ها سازنده شخصیت و هویت آن گروه است. لذا جهت نهایی حرکت مجموعه، از برآیند جهت گیری اجزای مجموعه نشات می گیرد. اگر جزئی از مجموعه اثر خنثی داشته باشد، باقی مانده اجزا اثر ترکیبی خود را اعمال خواهند کرد و سهم اثرگذاری هر کدام به میزانی بیشتر می شود. اگر اکثریت اجزا نقش اثرگذاری خود را به خوبی ایفا نکنند، سهم تاثیر و نقش آفرینی اقلیت باقیمانده غالب و چشمگیر خواهد شد. در نهایت برآیند اثرات مولفه های معدود و محدود گروه اقلیت، سرنوشت نهایی گروه را تعیین خواهد کرد و این جهت گیری نهایی بر شرایط و وضعیت اجزای منفعل نیز موثر خواهد بود. اگر افرادی خود را در این مجموعه منفعل بدانند، ابتکار عمل و سهم تاثیرگذاری دیگران بیشتر می شود و تصمیم و انتخاب عده کمتر می تواند برای عموم تعیین کننده و سرنوشت ساز شود. بنابراین اگر به دنبال این هستیم که دنیا به سمتی پیش رود که ما خواهان آن هستیم باید تاثیرگذاری ما بیشتر شود و از انفعال فاصله بگیریم.

در طول تاریخ متفکران به ارائه نظریات، عقاید، تحقیقات و دستاوردهای خود در زمینه مسائل حقوق بشر، صلح، دوستی و عشق به همنوعان همت گمارده اند. اما هیچ هدفی بدون طی کردن مسیر آن دست یافتنی نیست. صلح و امنیت و عدالت و دوستی این گونه حاصل نمی شوند که با پاشیدن بذری در زمین و صرفاً نشستن به امید باران، همه شرایط مطلوب، حاصل شوند. تلاش در جهت این که صلح و عدالت در همه لایه های زندگی و در تمام سطوح نهادینه شود، نکته ای مهم و ضروری است.

صلح و آرامش به کسانی داده می شود که خواهان آن هستند و برای آن تلاش می کنند و جنگ و جنایت و ترور از آن گروه و جماعتی است که به دنبال آن هستند. قانون کاشت، داشت، برداشت اصل اساسی زندگی انسان است. ما امروز همان محصولی را برداشت می کنیم که در گذشته بذر آن را کاشته ایم. برافراشتن نمادین تکه پارچه ای سفید، صلح آفرین نیست. مفهوم ناب صلح از رهگذر نیات خیرخواهانه و در پی آن اعمال نوع دوستانه تجلی و تبلور می یابد.

نباید در انتظار تعریف و ارائه صلح از سوی سیاستمداران و سازمان های دولتی و حکومتی بنشینیم. صلح را نمی توان لابه لای اندیشه ها و فرایافته های نظریه پردازان جست و جو نمود. جهان کنونی ما نیازمند تعریف جدیدی از صلح نیست. صلح در سرشت آدمی نهادینه شده است. جهان نا آرام و پرتلاطم ما به عزمی راسخ نیاز دارد تا به ساحل آرامش رهسپار شود.

صلح حاصل شده از منظر رهیافت های حقوقی و قراردادگرایانه فاقد ضمانت های اجرایی، صلحی ظاهری، سست و بی ثبات است که تنها ملعبه برخی واژه­سازی­های جدید، کلمه­پردازی­های پر طمطراق و لفاظی­های بی­ثمر عصر حاضر گشته است. تنوع نظریه ها و تکثر فرضیه ها به دور از قابلیت های عملیاتی و عوامل اجرایی کنشگر و رهگشا نخواهد بود. برای برطرف کردن این مشکلات هیچ گاه نمی توان به تصویب قوانین و مقررات بین المللی و ورود نهادهای دولتی دل سپرد. قوانین ناقصی که بسیاری اجرا نمی شوند.

صلح کوشی صرفاً تئوریک و متوقف به مذاکرات گروه های سیاسی که برداشت های خاص خود را از حق، عدالت و آزادی دارند، دستاوردی جز انفعال و در جا زدن نخواهد داشت. صلح از رهگذر فعالیت های هدفمند مردمی خواهد جوشید و بر خواهد خاست. این اراده ملت هاست که جهان را متحول خواهد کرد. لذا نقش حرکت های مردمی و تشکل های مردم نهاد و گروه های برخاسته از متن جامعه برجسته تر و پر رنگ تر می گردد. 

لذا پایه اساسی تئوری صلح مبتکرانه بر این استوار است که به جای انفعال و انتظار برقراری صلح توسط نهادهایی که آنچنان که شایسته است دغدغه بشر را نداشته اند و آنچنان که توقع می رود عملگر و مثمر ثمر نبوده اند، باید با تقویت حس مسئولیت پذیری و آینده نگری اقدام کنیم و توجه به این نکته ضروری است که جهان صلح را در پیکره خود جاری و ساری نخواهد کرد مگر آن که ملت ها با اراده خود آن را به رگ های حیاتی زندگی بشر تزریق کنند.

حقیقت این است که ما حق انتفاع از صلح نداریم مگر آن که از پس پرده اهمال و انفعال بیرون آییم و در جاده اقدام و عمل قدم گذاریم. باید بدانیم تا استیفای کامل صلح و دوستی و انتفاع جامع از جهانی مملوء از آرامش و امنیت راهی سخت، طولانی و پیچیده در پیش داریم که تحقق آن همت های بلند و اراده های پولادین می طلبد.

شاید در نگاه اول به نظر برسد که اوضاع کنونی جوامع چندان مناسب نیست ولی از یک دیدگاه دیگر باید به خود نظر بیفکنیم که تا چه اندازه در این زمینه مسئول و موثر بوده ایم. این حقیقت تلخ را باید پذیرفت که عدم وجود صلح پایدار در جهان از عدم اهتمام صحیح تک تک افراد و جوامع مختلف به وظایف خود نشات می گیرد و اگر عدول و انحرافی در این امر به چشم می­خورد، باید آن ایراد را در نگرش و جهان بینی خود جست و جو کنیم. این آسیبی که متوجه جامعه جهانی است به سبب عدم وجود نگرش صحیح است. برای رهایی از این آسیب‌ها، نیازمند الگوهای عملی و معیارهای معتبر و متقن هستیم. نیل به این موضوع، موقوف و موکول به این است که در سایه همدردی و همراهی اجتماعی سعی تام به عمل آوریم و تا سر حد توان تلاش کنیم تا برادران، خواهران و فرزندان ما از فواید مترتب آن محظوظ و برخوردار گردند.

در تمام پدیده های اجتماعی در عرصه های ملی و بین المللی، حضور و حمایت مردم است که به فعالیت های صورت گرفته معنا و مفهوم می بخشد. در مناسبات سیاسی، در عرصه های علمی، در صحنه های ورزشی، در زمینه های فرهنگی، حضور مردم نقش کلیدی و تعیین کننده دارد. حضور مردم است که موفقیت می آفریند. حضور مردم است که امید می بخشد. حضور مردم است که انگیزه ها را احیا می کند.

در کنار همه تلاش های علمی، نهادی و اجرایی، احساس نیاز به یک همراهی دلگرم کننده از سوی مردم به وضوح به چشم می خورد. حضور و حمایت ما یعنی تزریق امید به آمدن آینده روشن در این شرایط خاص و ثمره این امیدبخشی، طراوت، پویایی، رشد و بالندگی است. ما با امید، بذر امید می کاریم. قطعا دستان یاری گر خداوند سبحان در این مسیر عشق، هدایتگر و راهگشا خواهد بود. ما اکنون در مسیری هستیم که حضور و حمایت ما روح امید را در رگ های فرزندانمان جاری می سازد.

نظریه صلح مبتکرانه متضمن این دیدگاه است که برای استیفای صلح پایدار و فراگیر باید ابتکار عمل در دست خود ملت ها باشد و با اتکای به روش های نوآورانه برای ترویج و توسعه صلح قدم برداشت و از روش های ارتباطی و تعاملی متنوع و مبتکرانه در راستای ارسال پیام صلح و دوستی بهره برد.

چهارچوب نظریه صلح مبتکرانه در تلاش برای برقراری صلح با اراده فراسازمانی و فرامنطقه ای بشر هیچ محدودیتی را مانع پویش کنشگران و منتفعان اصلی صلح دائم و فراگیر نمی داند و سن، جنسیت، رنگ، نژاد، فرهنگ، زبان، جغرافیا، تحصیلات، مذهب و تمایزات دیگر نمی تواند بازدارنده چاره جویی بشر و توسل به ابزارهای خلاقانه برای برون رفت از مشکلات و رهیابی به ساحت صلح باشند. پویش برخاسته از نظریه صلح مبتکرانه حرکت مستمر و پیگیرانه و فعالیت هدفمند و آینده نگرانه در پیمودن مسیر اصیل تحصیل صلح دائم و فراگیر است.

اما باید توجه داشت که پیمودن هیچ مسیری بدون تجهیز امکان پذیر نیست. یکی از تجهیزات و ملزومات این مسیر آشنایی و آگاهی مردم است. مردم باید از حقایق و از حقوق خود آگاه باشند. اگر این آگاهی نسبت به حقوق در مردم وجود نداشته باشد، توقع استقرار صلح، توقع نابه جا و باطلی است. این نیاز به آگاهی و اطلاع عموم از حقوق را می توان از طریق آموزش تامین کرد.

مقوله آموزش فرایندی مستمر است و صرفاً با برگزاری همایش های مناسبتی و مقطعی هدف آن محقق نخواهد شد. پیوستگی و مداومت مشخصه اساسی و ضروری آموزش است که با بهره گیری هوشمندانه از ابزار قدرتمند تکرار می توان پایه های آن را تقویت کرد و با تکیه بر رویه های تکرارپذیر و هدفمند دستیابی به هدف تسهیل می یابد.

یکی از راهبردهای موثر آموزشی در این زمینه توجه جدی به آموزش اصولی از سنین کودکی است تا شالوده صلح و اهتمام به آن در اندیشه و سرشت انسان نهادینه شود و ثمرات آن در آینده به منصه ظهور برسد. آموزش نقش بسزایی در رشد شخصیت اجتماعی و شکوفا کردن استعدادهای کودکان دارد و آموزش صحیح آنها می تواند آینده تکامل یافته تری را برای جامعه رقم بزند. رشد و بالندگی کودک، تعالی و توسعه جامعه را در پی دارد. یک جامعه زمانی شهروندان صلح طلب و سلیم النفسی خواهد داشت که این سیرت نیک را از سنین پایین به آنها آموزش داده باشد. آموزش کارآمد می تواند همزمان با رشد فیزیکی، ذهنی، روانی و اجتماعی کودک و آماده شدن او برای حضور فعال و موثر به عنوان یک شهروند در جامعه، سلامت نفس و صلح طلبی را نیز در او به تکامل برساند. لذا با آموزشی پویا و آینده نگرانه در سنین کودکی است که می توان به پیشواز صلح دائم و فراگیر رفت.

در فرایند آموزش و تلاش برای افزایش دانش و بهبود نگرش مردم در موضوع آگاهی از حقوق و فراگرفتن تعالیم این حیطه باید به یک نکته توجه تام داشت. در مجامع مختلف همواره از حقوق ذاتی انسان سخن به میان می آید و بر لزوم رعایت آن توسط دیگران تاکید می گردد و انسان پیوسته خواهان استیفای حقوق است و خود را مستحق آن می داند. تربیت انسانی که وابستگی حقیقی خود به جامعه و تاثیر و تاثرات بین فرد و جامعه را فراموش کند و با این نگرش بیش از آن که به تکالیف و مسئولیت های خود توجه کند، مطالبه گر حقوق خود است و ارزش ها و اولویت هایش بر مدار استیفای حقوقش استوار است، او را تکلیف گریز بار خواهد آورد و چنین انسانی، انسانی متعالی و صلح طلب نخواهد بود. رویکرد پرداختن به حقوق ذاتی و انتظار انتفاع از آن به صورت یکجانبه با موضع تفکیک حق از تکلیف می تواند خالی از فایده باشد. حق و تکلیف دو امر متضایف اند و در وجود و عدم، ملازم و مرافق یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. اما تمرکز بر احقاق حقوق خود و غفلت از ادای تکالیف متوازن آن می تواند ما را از صلح دور سازد. به نظر تغییر الگوی گفتمان از حقوق ذاتی به تکالیف ذاتی می تواند در گذر از انفعال و اهمال به کنشگری و پویایی در مسیر ترویج ادبیات صلح راهگشا باشد.

لذا کلیدواژه اصلی برای دستیابی به صلح، اقدام و عمل مبتکرانه است و در این راستا بهره گیری از اشتراکات فرهنگی ملل فعالسازی مهارت های صلح را در پی خواهد داشت. از آنجایی که انسان ها با رنگ ها، زبان ها و چهره های متفاوت در این کره خاکی زندگی می کنند، زبانی از جنس فرهنگ می تواند تفاهم، اتحاد و صمیمیت را در بین آنها ایجاد نماید. در سایه این فرهنگ سازی و محترم شمردن دیگر ادیان، عقیده ها و نژادها، افق گفت و گوهای راهگشا و ثمربخش بر روی ما باز می شود و تمامی درب های بسته شده گشوده خواهند شد.

از اصلی ترین و غنی ترین پایه های ارتباط فرهنگی می توان به ابزارهایی از جمله ورزش و هنر اشاره کرد. ورزش و هنر می توانند وسیله ای مناسب برای ایجاد ارتباط و تعامل بیشتر بین انسان ها با وجود همه تمایز ها و تفاوت ها باشند و در این قالب آدمی می تواند فرای رنگ ها، نژادها و گستردگی زبان ها با دیگران به تعاملی دوستانه بپردازد. پر رنگ بودن نقش این دو عامل بدان جهت است که هیچ مرزی جهت محدودیت آن وجود ندارد و القای باورهای نیک و فاخر و پروراندن انگیزه های مثبت را به دنبال دارد و پرورش الگوهای شایسته و مناسب را به خوبی ایفا نموده است.

بر اساس نظریه صلح مبتکرانه، صلح را می توان از لابه لای آثار هنرهای تجسمی، نمایشی، موسیقی، ادبیات، سینما، معماری و انشعابات هنری دیگر ارائه داد. هنرمند می تواند مشکلاتی که گریبان بشر را به سختی گرفته اند در قاب هنری خود تصویر برداری کند و عواطف و احساسات انسان دوستانه را برای حل آن بسیج نماید. یک شاعر می تواند با نبوغ بی حد و مرز خود ادبیات را در خدمت صلح درآورد. گاه یک هنرپیشه می تواند درد تنهایی و رنج را تسکین دهد. دستان توانمند یک موسیقیدان می تواند ترنم دلنشین صلح و دوستی را عالم گیر سازد. فعالان حوزه هنرهای دستی می­توانند در به اهتزاز درآوردن پرچم صلح نقش آفرین باشند. هنرهای نمایشی می توانند در انکار گرایشات جنگ طلبانه و تکمیل پروژه ناتمام صلح بین الملل مثمر ثمر باشد. از بوم هنری یک نقاش می توان آشتی بین ملل و احترام به حقوق دیگران را فراگرفت.

لذا اهتمام به آموزش و ترویج گفتمان مبتنی بر بهره گیری از اشتراکات فرهنگی، می تواند صلح، امنیت، توسعه و همزیستی مسالمت آمیز را به ارمغان آورد. همه اینها در بستر اراده و خواست جدی استیفا خواهند شد و این اراده، اراده ملت هاست و نه اراده دولت ها و سازمان های بین المللی.

برخی جزئیات پیوندهای اجرایی و طرح گسترده تر اهداف و ابزارهای نظریه صلح مبتکرانه توسط حسین صنوبر در مجموعه ای به همین نام به چاپ خواهد رسید و در دسترس علاقه مندان قرار خواهد گرفت.

به امید روزی که شاهد صلحی پایدار باشیم که شاخه در آسمان ها و ریشه در اعماق گسترانده باشد.